خیلی پیش میاد که به دلخوشیهام فکر کنم و همیشه هم به لیستم اضافه میشه . دلخوشیهای ریز و درشتی که جهانمو میسازن . خوشیِ بزرگ من خداست و بعد از اون خانوادهم
ولی قصد دارم از اون دلخوشی های کوچیکی بگم که دنیامو پرانرژی میکنن
از عروسکام میگم که هر وقت میبینمشون یه دختربچه میشم و باهاشون حرف میزنم و ناز و نوازششون میکنم و بهم شور و شوق میدن
از مداد رنگیام که رنگی رنگی بودنشون بهم نشاط میده و دنیامو رتگی میکنن
دفتر شعرم که پره از عاشقانههایی که از درون خودم اومدن بیرون و این یعنی من احساس دارم
از لیست کتابایی که خوندم و یه دنیای جدید رو تجربه کردم و کتابایی که نخوندم و این یعنی هنوز کشف نشدههای زیادی دارم
از حس و لذتم وقتی خودکار و کاغذ میبینم و حسی که بهم تزریق میشه
و خوشی همین لحظه که میبینم نوشتهم از صد کلمه بیشتر شده و من هنوز کلی نانوشته دارم
+ دلخوشیها کم نیست جور دیگر باید دید
به همین راحتی میشه تغییر داد
+ ممنونم از نویسنده عزیز وبلاگ
در انتظار اتفاقات خوب که منو به این چالش دعوت کرد و همینطور
رادیوبلاگی ها که این خوشی رو راه انداختن
+ من هم دعوت می کنم از
مهناز و آقا
پوریا و
برکه ملاحت
درباره این سایت